کد مطلب:315549
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:153
اشغال فرات
آن گروه جنایتكار كه پلیدیهای روی زمین را یكجا با خود داشتند، «فرات» را اشغال كردند و بر تمام آبشخورهای آن نگهبان گذاشتند و دستورات اكیدی از فرماندهی كل صادر شد، مبنی بر هوشیاری و كنترل كامل تا قطره ای آب به خاندان پیامبر اكرم كه بهترین خلق خدا هستند، نرسد.
مورخان می گویند: سه روز قبل از شهادت امام، آب را بر ایشان بستند. [1] یكی از بزرگترین مصیبتهای حضرت، همین بود كه صدای دردآلود كودكان خود را می شنید كه بانگ «العطش»، «العطش» سرداده بودند. از شنیدن ناله ی آنان،
[ صفحه 176]
و از دیدن صحنه ی هولناك لبهای خشكیده ی اطفال و رنگ پریده ی آنان و خشك شدن شیرهای مادران، قلب امام درهم فشرده می شد.
«انور جندی» این صحنه ی فاجعه آمیز را چنین تصویر می كند: «گرگان درنده از آب بهره مندند، لیكن خاندان نبوت تشنه لب هستند. چقدر ستم است كه شیر، تشنه بماند، در حالی كه سالم است و اعضایش استوار. اطفال حسین در صحرا می گریند، پروردگارا! پس فریادرسی كجاست». [2] .
خداوند رحم و مروت را از آنان گرفته بود، پس انسانیت خود را منكر شدند و تمامی ارزشها و عرفها را زیر پا گذاشتند.
هیچ یك از شرایع و ادیان، اجازه نمی دهند آب بر زنان و كودكان منع گردد و همه ی مردم را در آن شریك و برابر می دانند. شریعت اسلامی نیز این مطلب را تأیید كرده و آن را حق طبیعی هر انسانی دانسته است. ولی سپاه اموی به دستورات اسلام اهمیتی نداد و آب را بر خاندان وحی و نبوت بست.
یكی از مسخ شدگان به نام «مهاجر بن اوس» سرخوش از این پلیدی و نامردمی، متوجه حضرت شد و با صدای بلند گفت:
«ای حسین! آیا آب را می بینی كه چگونه موج می زند؟ به خدا قسم! از آن نخواهی چشید تا آنكه در كنارش جان دهی...». [3] .
«عمرو بن حجاج» نیز گویی به غنیمتی یا مكنتی دست یافته باشد، با
[ صفحه 177]
خوشحالی به طرف حضرت دوید و فریاد زد:
«ای حسین! این فرات است كه سگان، چهارپایان و گرازها از آن می نوشند. به خدا سوگند! از آن جرعه ای نخواهی نوشید تا آنكه «حمیم» را در آتش دوزخ بنوشی». [4] .
این ناجوانمرد از همان كسانی است كه به امام نامه نوشتند و خواستار آمدن ایشان به كوفه شدند.
یكی دیگر از اوباش كوفه به نام «عبدالله بن حصین ازدی» با صدایی كه جاسوسان پسر مرجانه بشنوند و بدین ترتیب به جوایز طاغوت كوفه دست پیدا كند، گفت:
«ای حسین! آیا به این آب كه به شفافیت آسمان است می نگری؟ به خدا قسم! از آن قطره ای نخواهی نوشید، تا آنكه از تشنگی بمیری».
امام دست به دعا برداشت و او را نفرین كرد:
«پروردگارا! او را با تشنگی بمیران و هرگز او را نیامرز». [5] .
این مسخ شدگان همچنان در تباهی پیش رفتند و در دره ی هولناك جنایات و گناهان - كه از آن راه گریزی نیست - سقوط كردند.
[1] مرآة الزمان في تواريخ الاعيان، ص 89.
[2]
و ذئاب الشرور تنعم بالماء
و اهل النبي من غير ماء
يا لظلم الاقدار يظمأ قلب الليث
و الليث موثق الاعضاء
و صغار الحسين يبكون في الصحرا
يا رب! اين غوث القضاء.
[3] انساب الاشراف، ج 2، ق 1.
[4] انساب الاشراف، ج 2، ق 1.
[5] الصراط السوي في مناقب آل النبي، ص 86.